سناریو توکیو ریونجرز از باجی [پارت۵]
ا/ت :سلام
بقیه :سلام
اِما و هینا و یوزوها هم بودن
گرم صحبت با دخترا بودی مشخص بود باهات خیلی حال میکنن
مایکی داشت دورایاکی میخورد گفت: کنچین دورایاکیم تموم شد یکی دیگه برام بخر
دراکن : هوی مایکی انقد مسخره بازی در نیاررر
ا/ت : * باخنده* اِما چان فک می کردم مایکی سان خیلی آدم جدی ای باشه.
اما : *میخنده* همه وقتی اولین بار میبیننش همین فکرو میکنن
میتسویا سر رسید و یونیفرم تومان که برای تو دوخته بود رو بهت داد و تو ازش تشکر کردی
بعد مایکی و دراکن و باجی و میتسویا و چیفویو و تاکه میچی و هاکای که اونجا بودن
در مورد شرایطت ازت پرسیدن و تو همچی رو براشون تعریف کردی
کلی باهم خوش گذروندیدن
عصر رفتی سرکارت به مغازه ی شیرینی فروشی
شب که برگشتی خونه آماده شدی و یونیفرم تومان رو پوشیدی و رفتی به جلسه ی معرفیت
وقتی رفتی اونجا همه تعجب کردن و در گوش هم پچ پچ میکردن
مثلا صدای افراد اونجاست 👈{ یه دختر؟ ، نه بابا ، دخترا مگه مبارزه بلدن، مایکی سان چرا یه دختر و قبول کرده ؟ و....}
دراکن : ساااااااکتتتتتت
همه سکوت کردن
مایکی اومد گفت : میخوام عضو جدید مون رو بهتون معرفی کنم
به تو اشاره کرد و تو یکم اومدی جلو تر
مایکی : ایشون ا/ت (اسم تو) ف/ت (فامیلی تو) هست عضو جدید
و تو رو توی دسته ی باجی قرار داد چون یه نفر از دسته ی اول (دسته ی باجی اوله) کم بود
بعد از مراسم همه رفتن خونه و تو هم رفتی خونه
چند روز بعد
تو خونه بودی و حوصلت سر رفته بود زنگ زدی به سنجو
(سنجو دوست صمیمیته)
زنگ زدی گفتی که بیاد خونهی تو
..........
امیدوارم که خوشتون بیاد ✨💫✨
بقیه :سلام
اِما و هینا و یوزوها هم بودن
گرم صحبت با دخترا بودی مشخص بود باهات خیلی حال میکنن
مایکی داشت دورایاکی میخورد گفت: کنچین دورایاکیم تموم شد یکی دیگه برام بخر
دراکن : هوی مایکی انقد مسخره بازی در نیاررر
ا/ت : * باخنده* اِما چان فک می کردم مایکی سان خیلی آدم جدی ای باشه.
اما : *میخنده* همه وقتی اولین بار میبیننش همین فکرو میکنن
میتسویا سر رسید و یونیفرم تومان که برای تو دوخته بود رو بهت داد و تو ازش تشکر کردی
بعد مایکی و دراکن و باجی و میتسویا و چیفویو و تاکه میچی و هاکای که اونجا بودن
در مورد شرایطت ازت پرسیدن و تو همچی رو براشون تعریف کردی
کلی باهم خوش گذروندیدن
عصر رفتی سرکارت به مغازه ی شیرینی فروشی
شب که برگشتی خونه آماده شدی و یونیفرم تومان رو پوشیدی و رفتی به جلسه ی معرفیت
وقتی رفتی اونجا همه تعجب کردن و در گوش هم پچ پچ میکردن
مثلا صدای افراد اونجاست 👈{ یه دختر؟ ، نه بابا ، دخترا مگه مبارزه بلدن، مایکی سان چرا یه دختر و قبول کرده ؟ و....}
دراکن : ساااااااکتتتتتت
همه سکوت کردن
مایکی اومد گفت : میخوام عضو جدید مون رو بهتون معرفی کنم
به تو اشاره کرد و تو یکم اومدی جلو تر
مایکی : ایشون ا/ت (اسم تو) ف/ت (فامیلی تو) هست عضو جدید
و تو رو توی دسته ی باجی قرار داد چون یه نفر از دسته ی اول (دسته ی باجی اوله) کم بود
بعد از مراسم همه رفتن خونه و تو هم رفتی خونه
چند روز بعد
تو خونه بودی و حوصلت سر رفته بود زنگ زدی به سنجو
(سنجو دوست صمیمیته)
زنگ زدی گفتی که بیاد خونهی تو
..........
امیدوارم که خوشتون بیاد ✨💫✨
۳.۶k
۰۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.